جدول جو
جدول جو

معنی کواره دان - جستجوی لغت در جدول جو

کواره دان(کَ رَ / رِ)
شخصی که گوسفند و گاو و امثال آن را به چرانیدن برد. (برهان) (آنندراج). شبان و گله بان. (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف گوازه دار است. (از حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به گوازه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاره دان
تصویر چاره دان
دانندۀ راه چاره و علاج، آنکه راه علاج دردی یا اصلاح امری را بداند، چارهشناس، برای مثال بسا چاره دانا به سختی بمرد / که بیچاره گوی سلامت ببرد (سعدی۱ - ۱۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاره دان
تصویر ستاره دان
ستاره شناس، منجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاله دان
تصویر کاله دان
سبدی که زنان گلوله های پنبه و نخ های ریسیده را در آن می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
(رِ خُ رَ / رُو)
دهی از دهستان شاندرمن که در بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
سله و سبدی باشد که زنان پنبۀ رشته و ریسمان رشته شده را در آن گذارند. (برهان) (آنندراج). قفّه، کدوی خشک میان تهی که در وی زنان پنبه نهند. (منتهی الارب). عرناس، جای پاغندۀ پنبه زنان. (منتهی الارب). عرناسه. (مهذب الاسماء). کلادان، صندوق قماش که جوف آن امتعه می گذارند و از جایی بجایی میبرند. (از شعوری ج 2 ورق 251 ب)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ وَ)
دانندۀ چاره. چاره ساز. صاحب تدبیر. و رجوع به چاره ساز شود، دانندۀ علاج دردها. معالج. آنکه علاج و درمان دردها داند:
تو هرچ اندرین کار دانی بگوی
که تو چاره دانی و من چاره جوی.
دقیقی.
بسا چاره دان کاو بسختی بمرد
که بیچاره گوی سلامت ببرد.
سعدی (بوستان).
و رجوع به چاره ساز و چاره گر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
واره دادن شیر، به نوبت دادن شیر به هم. رسم است در بعضی نقاط که همه آنان که شیر اندک دارند به نوبت آنچه را که در یک روز از گوسفندان یا گاوان آن نقطه به دست می آید به یک تن دهند و پس از چندی به دیگری و به همین ترتیب هرچند روزی تمامی شیر آن محل سهم یکی باشد و چون نوبت شیر یکی رسد گویند وارۀ اوست. رجوع به واره شود
لغت نامه دهخدا
(گَ رَ / رِ)
گواربان. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 324).
لغت نامه دهخدا
(گَ رَ / رِ)
گله بان و شبان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ شی دَ / دِ)
ستاره شناس. (آنندراج). رجوع به ستاره شناس و ستاره شمر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
قریه ای است یک فرسنگی تل بیضا. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاله دان
تصویر کاله دان
سله و سبدی که زنان پنبه رشتنی و ریسمان رشته شده را در آن گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واره دادن
تصویر واره دادن
شیر دادن بهمدیگر بنوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفاره دادن
تصویر کفاره دادن
توجیدن انجام دادن عملی که بدان گناهان پاک شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفاره دار
تصویر کفاره دار
توجشمند
فرهنگ لغت هوشیار
کوره بان
فرهنگ گویش مازندرانی